جدول جو
جدول جو

معنی کلک تراش - جستجوی لغت در جدول جو

کلک تراش
از انواع بازیدر این بازی پارچه یا لنگی را تابانده و به صورت
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قلم تراش
تصویر قلم تراش
چاقوی کوچکی که با آن سر قلم را می تراشند
فرهنگ فارسی عمید
(دَ نَنْ دَ / دِ)
آنکه آلت در و پنجره و جز آن تراشد. رجوع به آلت شود
لغت نامه دهخدا
(شَ دَ / دِ)
کسی که دوک می سازد و خراطی می کند. (ناظم الاطباء). دوک ساز. (آنندراج). مغزلی ّ. (دهار) (ملخص اللغات). خراط. (ملخص اللغات)
لغت نامه دهخدا
(قَ لَ تَ)
نوعی از کارد درازدسته که بدان قلم تراشند. چاقو و گزلکی که بدان قلم و جز آن میتراشند. (آنندراج) (ناظم الاطباء). قسمی چاقوی ظریف که قلم های نیی را با آن میتراشند:
الماس قلمتراش و ملماس قلم
انقاس مداد و نام جنسش حبر است.
نصاب.
بنگر قلمتراش چه با خامه میکند
از همدمان خانه یکی در امان مباش.
محسن تأثیر (از آنندراج).
قلمتراش قلم برگرفت و من عن کرد.
ایرج میرزا
لغت نامه دهخدا
(حَ نُ / نِ)
آنکه لاک سازد
لغت نامه دهخدا
(تَ)
نام دیهی به هزار جریب مازندران. (مازندران و استراباد رابینو ص 124 بخش انگلیسی). دهی از دهستان هزار جریب بخش چهاردانگه شهرستان ساری. واقع در 50 هزارگزی شمال خاوری کیاسر. کوهستانی، جنگلی، معتدل و مرطوب. دارای 360 تن سکنۀ مازندرانی و فارسی زبان. آب آن از چشمه سار، محصول غلات و عسل و لبنیات و ارزن شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی زنان شال و کرباس بافی و راه مالرو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قلم تراش
تصویر قلم تراش
چاقویی کوچک که بدان سر قلم را تراشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاک تراش
تصویر لاک تراش
سرخه تراش آنکه لاک سازد و پردازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلم تراش
تصویر قلم تراش
((~. تَ))
چاقوی کوچک جیبی جهت تراشیدن قلم
فرهنگ فارسی معین
حقه باز، زبان باز، ادم کم گذشت
فرهنگ گویش مازندرانی
خراط لاک و چوب
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی از داس که برای تراشیدن سم چارپایان مورد استفاده قرار
فرهنگ گویش مازندرانی